«لغت نامه دهخدا»
[تَ تَشْ / تُشْ شُ] (از ع، ص مرکب، اِ مرکب) کنایه از دو روز یا سه روز که در آخر هر ماه میباشند که جرم قمر در آن ایام از غایت باریکی از باعث قرب شمس بزیر شعاع و روشنی شمس از نظر معدوم میگردد و آن ایام منحوس است. (غیاث اللغات) (آنندراج). دو یا سه روز از آخر هر ماه قمری که در آن ایام جرم قمر ناپدید میگردد. (ناظم الاطباء). زیر شعاع آفتاب رفتن قمر در دو سه روز آخر ماه که از جهت نزدیکی به آفتاب جرمش دیده نمیشود. کسانی که اعتقاد به احکام نجوم دارند تحت الشعاع را منحوس میدانند. (فرهنگ نظام). چون میان کوکبی با آفتاب بقدر نصف جرمین فاصله باشد گویند کوکب در تحت الشعاع آفتاب است. بودن کوکب است با آفتاب پیش از احتراق یا بعد آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گردون و هفت اجرام او تحت الشعاع جام او فوق الصفه زاکرام او دین مجد والا داشته. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص399). -تحت الشعاع بودن؛ در تداول معاصر، از خود اثری نداشتن. تحت تأثیر و ارادهء دیگری قرار داشتن. زیر نفوذ و تحت تأثیر افکار و اعمال دیگری بودن. - تحت الشعاع قرار دادن؛ زیر نفوذ گرفتن کسی یا چیزی. سلب اثر و شخصیت از کسی یا چیزی کردن. اراده و افکار دیگران را تحت تأثیر افکار و ارادهء خود قرار دادن. اثر و نفوذ و اراده و فکری را تابع چیز دیگری قرار دادن. - تحت الشعاع واقع شدن؛ در جایی افتادن که قدر او چنانکه باید پیدا نباشد. تحت تأثیر کسی یا چیزی، قدر و شخصیت خود را از دست دادن و بی اثر واقع شدن.