«لغت نامه دهخدا»
[نُلْ] (ع اِ مرکب) گیاهی است برّی و بستانی. بستانی آن در کنار آبها و بیشه ها و سایه ها روید، برگش مایل بتدویر و شبیه بگوش موش و گیاهش بی ساق و بی گل و بر روی زمین پهن شود و شاخه های آن سه پهلوست و چون مالند بوی خیار از وی آید. و برّی آن سه قسم است، قسمی را شاخه های بسیار باریک که از یک اصل روید و شاخه های اسفل سرخ و مجوّف است و برگها باریکتر و درازتر از نوع بستانی و مایل بسیاهی، و وسط و پشت برگها محدب و اطراف برگها تند و زوج بر شاخه ها رسته و هر ساقی مشتمل بر شاخه های ریزه و گلش لاجوردی و بعضی را گلش زرد و بیخش بقدر انگشتی و پرشعبه و فرق میان این قسم و اسقولوفندریون آن است که این را برگ نرم و دراز و ریزه و اسقولوفندریون بخلاف اوست. و قسم دیگر را منابت رهگزارها است و شاخه های او بر روی زمین پهن شود و برگش مایل بتدویر و بی گل و بسیار شبیه بنوع بستانی از آن ریزه تر و باحرافت است و گویند بی گل نیست ولکن از غایت ریزگی و چسبیدن او بشاخه ها چندان مرئی نمی شود و قسم سوم را برگ مایل بتدویر و خارناک و مزغب و شاخش شیردار و مفروش بر روی زمین. و ابن تلمیذ در مغنی میفرماید که اقسام آذان الفار غیر مرزنجوش است و همچنین از سایر کتب نیز این معنی ظاهر می شود چه مرزنجوش متصف بصفات دیگر و ازجملهء ریاحین است و با عطریت و برگش شبیه بگوش موش و مایل بتدویر نیست و گل او سفید مایل بسرخی است و تخمش شبیه بتخم ریحان و شفاف میباشد و تشویش قول صاحب اختیارات نهایت ظهور دارد. (تحفه).(1) (1) - عبارت اختیارات این است: آذان الفار اناغلس است و سمسق و سمسیمون و ریحان داود و شمشرا و عیسوب و عنقر و مروقوش این جمله اسم مرزنجوش است. و مرزنجوش نیز گویند، بپارسی مرزنگوش گویند و بیونانی مروس، اقطی معنی آن آذان الفار بود و حبق القنا نیز گویند. طبیعت حشیش آن گرم و خشک است در دوم و گویند در سوم، و این اسم نیز بر چوبی نهاده اند که طبیعت آن سرد و تر است در اول چون بر خار نهند بیرون آورد و جراحتها را نافع بود و مرزنگوش بهترین وی آن است که گل وی لاجورد رنگ بود و جهت صرع و لقوه بغایت نافع بود.