آزما

«لغت نامه دهخدا»

[زْ / زِ] (نف مرخم) آزمای. مخفف آزماینده، و آن گاه که با اسمی مرکب شود، چنانکه در بخت آزما، جنگ آزما، دروغ آزما، رزم آزما، زورآزما، مهرآزما، هجرآزما، بمعانی مختلف آید. در جنگ آزمای، نبردآزمای و رزم آزمای و امثال آن به معنی دهنده و کنندهء جنگ و نبرد و رزم است :
سراپا بپوشید زآهن قبای
میان بست بر کین رزم آزمای.فردوسی.
که امروز سهراب جنگ آزمای
چگونه بخنگ اندر آورد پای؟فردوسی.
بفرمود تا جهن رزم آزمای
شود با بزرگان لشکر ز جای.فردوسی.
چنین گفت بهرام جنگ آزمای
بنزد بزرگان پاکیزه رای.فردوسی.
و در دروغ آزمای به معنی گویندهء دروغ است:
دروغ آزمای است چرخ بلند
گهی شاد دارد گهی مستمند.فردوسی.
و در مهرآزمای و زورآزمای و مانند آن بمعنی ورزندهء مهر و ورزندهء زور باشد :
به تنهائی سخنهائی سرایان
که گویند آن سخن مهرآزمایان.
(ویس و رامین).
بزندان فرستادش از بارگاه
که زورآزمای است بازوی جاه.سعدی.
و در هجرآزمای و نظایر آن به معنی متحمل و بَرَنده باشد:
زندواف زندخوان چون عاشق هجرآزمای
دوش بر گلبن همی تا روز نالهء زار کرد.
فرخی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر