احتدام

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ] (ع مص) اشتداد حرارت. سخت گرم شدن. گرمای سخت : بسبب احتدام هواجر هوا بمعسکر چناشک تحویل کرده بود. (ترجمهء تاریخ یمینی). مجدالدوله از احتدام ایّام فتنه و اتّقاد شرر شرّ ملول شد (ترجمهء تاریخ یمینی). || زبانه کشیدن آتش. افروخته شدن آتش. احتماد (مقلوب احتدام) . (منتهی الارب). || سخت شدن سورت شراب. || سخت شدن رنگ سُرخی خون تا مایل بسیاهی شود. || سخت شدن خشم کسی. برجوشیدن دل از خشم. دندان سائیدن بر کسی از خشم. دندان غِرچه رفتن بر کس از خشم. افروخته شدن روی از غضب.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر