«لغت نامه دهخدا»
[نَ / نِ] (اِ) افسانه : بدان بد کزین بد بهانه منم سخن را نخست آفسانه منم.فردوسی. آن موی که در ستایش آمد زلف است و کله نه موی شانه مردم جستم نه ریش و دستار حکمت گفتم نه آفسانه.عمادی. به پیش خلق شب و روز بر مناقب تست مدارِ قصه و تاریخ و آفسانهء من. سیف اسفرنگ.