«لغت نامه دهخدا»
[نَ / نِ] (ص، اِ) اَفگانه. فگانه. آبگانه. جنین سقط شده. - آفگانه کردن؛ بچه افکندن : شکم حادثاتِ آبستن از نهیب تو آفگانه کند.مسعودسعد.