احجیه

«لغت نامه دهخدا»

[اُ جی یَ] (ع اِ) احجوه. چیستان. (دهار). بردَک. (ربنجنی). پرد. (السامی). برد. (برهان). اغلوطه. لغز. چربک. (خلاص). کلمه ای که معنی آن مخالف لفظ آن است. (تاج العروس). سؤالی که از پرسیدنش قوت طبع مخاطب معلوم شود. و در فارسی غالباً با کلمهء «چیست آن» آغاز شود. مثال در لغز نیزه :
چیست آن مار که بر سینهء خصمش گذر است
کهرباپیکر و آهن دم و فولادسر است.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر