«لغت نامه دهخدا»
[اَ حَدد] (ع ن تف) تندتر. تیزتر. اَذکر: خراسان که خلاصهء بیضهء دولت و نقاوهء مملکت است، بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم محن و هجوم فتن یار احد و رکن اشد او باشد. (ترجمهء تاریخ یمینی). - امثال: اَحَدُّ من لیطه (پوست نی) . اَحَدُّ من موسی .