احفاء

«لغت نامه دهخدا»

[اِ] (ع مص) مهربانی کردن. || عیب کردن. || ساده گردانیدن پای را یعنی برهنه کردن. || خداوند ستور سوده پای شدن. || برهنه پای گردانیدن. (منتهی الارب). || نیک بریدن. || احفاء سؤال؛ بار بار سؤال کردن. مبالغه کردن در سؤال. الحاح کردن. (منتهی الارب). || ریش را اصلاح کردن. پیراستن ریش. بروت را بسیار گرفتن: احفاء شارب؛ ریش و شارب گرفتن. || أحْفَیْتُه؛ باعث شدم او را بر خبر کردن.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر