«لغت نامه دهخدا»
[وَ / وِ] (اِ) آلاو. اَلَو : ز چشمان آنقدر اخگر ببارم که گیتی سربسر آلاوه گیرد.باباطاهر. || دیگدان. جائی که در آن آتش روشن کنند. (برهان).