آمد

«لغت نامه دهخدا»

[مَ] (مص مرخم، اِمص) اسم مصدر یا مصدر مرخّم آمدن. ایاب. مَجی ء.
- آمد و رفت؛ رفت و آمد. ایاب و ذهاب.
- بدآمد؛ ضجرت. کراهت.
- || شقاوت. نحوست.
- بِهْآمد؛ نیک آمد. خیر. سعادت :
نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست
آن بِهْ بود که قوّت و قدرت بود ورا.سوزنی.
- بیرون آمد؛ خروج : و میهم چون خبر بیرون آمد امیر با جعفر بشنید... (تاریخ سیستان).
- خلاف آمد؛ خلاف کرد. مخالفت. تخالف :
هرچه خلاف آمدِ عادت بود
قافله سالارِ سعادت بود.نظامی.
از خلاف آمدِ عادت بطلب کام، که من
کسب جمعیّت از آن زلف پریشان کردم.
حافظ.
- خوش آمد؛ اقبال. مقابل ادبار. سعادت.
- || تملّق. تَبَصْبُص. مَزیدگوئی.
- درآمد؛ مدخل. مقدّمه (در ساز و آواز).
- رفت و آمد؛ آمد و رفت. ذهاب و ایاب. ذهاب و مَجی ء. مقابل رفت و شد.
- سرآمد؛ انقضاء.
- نیامد؛ نحوست. فال بد.
|| بازدید، مقابل دید.
- رفت و آمد؛ دید و بازدید.
|| بازگشت. مراجعت. ایاب. || (ن مف مرخم / نف مرخم) مخفف آمده، در ترکیب با کلمهء دیگر.
- پیش آمد؛ مخففِ پیش آمده. حادثه. واقعه. وقعه. عارضه. رویداد.
- درآمد؛ مخففِ درآمده. دخل. حاصل. نتیجه.
- سرآمد؛ مخففِ سرآمده. برتر. مقدم. افضل. پیشوا.
- کارآمد؛ مخففِ کارآمده. کاردان. فعال.
- نوآمد؛ مخففِ نوآمده. نوزاد. نورسیده :
فریدون چو روشن جهان را بدید
بچهر نوآمد [ منوچهر ] یکی بنگرید.
فردوسی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر