«لغت نامه دهخدا»
[اَ] (اوستایی، ص) مأخوذ از اَرْتَه و اَرِتَه و اِرِتَه اوستائی و رتَه سانسکریت بمعنی درستی و راستی و پاکی و تقدس و مجازاً مقدس، همین کلمه در اول اردشیر و اردوان و اردویراف و اردیبهشت(1) و نیز بصورت مزید مقدمی در اسماء امکنه مانند: اردستان، اردبیل و اردکان دیده میشود. || (اِ) خشم. قهر. غضب. (برهان قاطع) (جهانگیری) (غیاث) (شمس اللغات). || مخفف آرد. (برهان قاطع) (شعوری) (مؤید الفضلاء). آرد باشد یعنی غلهء آس کرده. (سروری) : داریم ز نعمت تو هر چیز اکنون هستم به ارد محتاج.جمال سپاهانی. ولی در این بیت آرد خواندن نیز مخل وزن نیست. (1) - فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 55.