ارزاغ

«لغت نامه دهخدا»

[اِ] (ع مص) اِرزاغ ریح؛ نم آوردن باد سرد. (منتهی الارب). || ارزاغ محتفر؛ بگل زمین رسیدن حفّار (کننده). (منتهی الارب). بگل تر رسیدن. || ارزاغ ماء؛ کم شدن آب. (منتهی الارب). || ارزاغ ارض؛ گل ناک گشتن آن. || ارزاغ در کسی؛ طمع کردن در او و بسیار رنجانیدن او یا خوار داشتن و عیب کردن وی و ضعیف شمردن او. || ارزاغ مطر ارض را؛ گلناک کردن باران زمین را. (منتهی الارب). تر کردن باران زمین را. گل انگیختن.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر