«لغت نامه دهخدا»
"[اَ مَ] (ع ص) خاکسترگون. (منتهی الارب). خاکستررنگ. خاکستری. || صاحب رَمَد، یعنی کسی که چشم او درد کند با سرخی و سیلان آب. (غیاث اللغات). چشم دردگرفته. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). رمدیافته. چشم دردمند. خداوند درد چشم. دردگین چشم. مرد بیمارچشم. (منتهی الارب). رَمِد. مُرمَد(1) : مرد هنرمند کش خرد نبود یار باشد چون دیده ای که باشد ارمد. (منسوب به منوچهری). || رمادٌ ارمد؛ کثیر دقیق جداً، او هالک. (اقرب الموارد). خاکستر نیک باریک. (منتهی الارب). مانند خردخاکشی در تداوم عوام. (1) - Chassieux, euse."