«لغت نامه دهخدا»
[اِ] (ع مص) جنبانیدن علم را از بهر حمله کردن. || ارناق ماء؛ تیره کردن آب. (تاج المصادر بیهقی). || ارناق قوم بمکان؛ اقامت کردن آنان بیک جای. || ارناق نوم در چشم؛ خواب گرفتن چشمان را: ارنق النوم فی عینیه. (منتهی الارب). || ارناق عین از قذی؛ پاک کردن چشم از خاشاک: ارنق الله قذاتک؛ پاک گرداناد خدای چشم ترا از خاشاک. (منتهی الارب). || ارناق لواء؛ جنبیدن علم. || ارناق در امری؛ شوریده رای شدن در آن و بازایستادن. (منتهی الارب). || ارناق طائر؛ جنبانیدن طائر بالها را در هوا و ثابت ماندن.