آوری

«لغت نامه دهخدا»

[وَ] (ص نسبی) موقن. مؤمن. معتقد. صاحب یقین. گرویده :
کسی کو بمحشر بود آوری
ندارد بکس کینه و داوری.ابوشکور.
|| یقین و درست. (صحاح الفرس). || (ق) بی خلاف. بالقطع :
مردمان هموار دانند، آوری
کز نهان من تو خود آگه تری (کذا).رودکی.
یکی گفت ما را بخوالیگری
بباید بر شاه رفت، آوری
وزآن پس یکی چاره ای ساختن
ز هر گونه اندیشه انداختن
مگر زین دو تن را که ریزند خون
یکی را توان آوریدن برون.فردوسی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر