ازدو

«لغت نامه دهخدا»

[اُ دو / اَ دَ / دُو] (اِ) صمغ. صمغی است که از آن حلوا پزند. (سروری از نسخهء میرزا). صمغی است که حلوای آن بغایت لطیف شود و منفعت دهد درد کمر را. (مؤید الفضلاء). صمغ درخت ارجن(1) باشد که درخت بادام کوهی است و از آن حلوا پزند و مطلق صمغ را نیز گفته اند. (برهان). صعرور.
- ازدویِ آلو؛ صمغ الاجاص.
- ازدویِ امرود؛ صمغ الکمثری.
- ازدویِ بادام؛ صمغ اللوز.
- ازدویِ تازی؛ صمغ عربی. (برهان).
- ازدویِ خطمی؛ صمغ الخطمی.
- ازدویِ زیتون؛ اصطرک.
- ازدویِ سداب؛ ثافیسا.
- ازدویِ سماق؛ صمغ تتم.
(1) - Gomme d'arganier.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر