آهسته کار

«لغت نامه دهخدا»

[هِ تَ / تِ] (ص مرکب) بطی ء. کند. دیرجُنْب. کر :
مگر میرفت استاد مهینه
خری میبرد بارش آبگینه
یکی گفتش که بس آهسته کاری
بدین آهستگی بر خر چه داری
چه دارم، گفت دل پرپیچ دارم
اگر این خر بیفتد هیچ دارم.عطار.
|| متأنی. درنگی. نرم.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر