«لغت نامه دهخدا»
[اِ دَ] (مص)(1) گرفتن. (آنندراج). ستاندن. استاندن. || بازداشتن. (برهان) (سروری) (رشیدی). || منع رفتن کردن. (برهان). متوقف ساختن : مرکب استانید و پس آواز داد آن پیام و آن تحیت باز داد. مولوی (در داستان تاجر و طوطی). (1) - غالب لغت نامه ها ذیل «استانید» معنی کلمه را آورده اند.