«لغت نامه دهخدا»
[اِ تِ] (ع مص) خشم گرفتن. || استحصاد زرع؛ بهنگام درو رسیدن کشت. (از منتهی الارب). بدرو آمدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || استحصاد قوم؛ گرد آمدن با هم. درتافته شدن آنان با هم. (از منتهی الارب). فا هم آمدن قوم. (تاج المصادر بیهقی). || استحصاد حبل؛ استوار گردیدن رسن و تافته شدن آن. (منتهی الارب). استوار شدن. (تاج المصادر بیهقی).