استکفاف

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ] (ع مص) گرد گرفتن چیزی را و نگریستن بسوی آن. (منتهی الارب). گرد چیزی برآمدن. || کف دست بر ابرو نهادن تا چیزی دیده شود. دست بر ابرو نهادن تا چیزی ببیند. (تاج المصادر بیهقی). دست پیش چشم داشتن وقت نگریستن از دور. یقال: استکففت الشی ء؛ اذا استوضحته بان تجعل یدک علی حاجبک کمن یستظل من الشمس. (منتهی الارب). || دست پیش کسی داشتن بخواهش و سؤال. (منتهی الارب). دست سوی کسی یازیدن از بهر کدیه. (تاج المصادر بیهقی). || حلقه بستن مار. (منتهی الارب). حلقه زدن. چنبره زدن مار. || فراهم شدن موی. (منتهی الارب).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر