استنصال

«لغت نامه دهخدا»

[اِ تِ] (ع مص) بیرون آوردن: استنصله؛ بیرون آورد آن را. || افکندن: استنصل الهیف السفا؛ افکند باد گرم خار بهمی را. || استنصلَ الحر السفا؛ انصوله(1) ساخت گرما خار خشک بهمی را. (منتهی الارب).
(1) - شکوفهء نصل گیاه بهمی یا بهمی که از گرمی خشک شده باشد. (منتهی الارب).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر