«لغت نامه دهخدا»
[اِ تِ] (ع مص) برمیدن. (زوزنی). رمیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی): کأنهم حمر مستنفره فرّت من قسوره. (قرآن 74/50 و 51)؛ ای نافره. (منتهی الارب) : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایع شهنشاهانهء پادشاه بود استیحاش و استنفار رکن الدین را به استیناس و استبشار مبدّل گردانید. (جهانگشای جوینی). || رمانیدن. (تاج المصادر بیهقی). برمانیدن. (زوزنی). بیرون شدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). یقال: استنفرهم فنفروا معه. (منتهی الارب).