استیم

«لغت نامه دهخدا»

[اِ] (اِ) ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد(1). (حاشیهء فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ اشتیم بشین معجمه به معنی ریمی است که در جراحت بمانده باشد. (سروری). در شرفنامه آن سرما باشد که بر جراحت زند و بیاماسد و در لسان الشعراء ریمی بود که از جراحت رود. (سروری). جراحتی را گویند که گزک شده باشد یعنی سرما خورده باشد و ورم و آماس کرده باشد و بعضی سرمائی را گویند که بر جراحت زند و بیاماساند. گویند اگر آن سرما در شبهای ماهتاب بر جراحت بهایم خورد البته او را بکشد و بعضی جراحتی را گفته اند که سرش بهم آمده و درونش پر از چرک و ریم باشد و بدون نشتر زدن برنیاید و به معنی چرک و ریم جراحت هم آمده است. (برهان). خونی که در جراحت ریم بود. (رشیدی). مخفف آن ستیم و ستیم افصح بود. (مجمل اللغه) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو(2)
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.
رودکی (حفان) (رشیدی).
وز دروغ تست در جانت دریغ
وز ستم کاریست ریشت پرستیم.ناصرخسرو.
امروز سیم گویند. و سیم کشیدن به معنی تاه شدن خستگی و ریش باشد بعلت مجاورت هوای سرد یا آب آلوده.
(1) - ایمنی نشاید بود. (اوبهی).
(2) - ن ل: گفت فردا بینی او را پیش تو.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر