یاری اصفهانی

«لغت نامه دهخدا»

[یِ اِ فَ] (اِخ) اسمش میرزامحمد حسین است. چندی بمنادمت امرای زندیه بسر برده مردی خوش حالت بوده درسنهء 1215 در گذشته در غزلسرائی طبع متوسطی داشته است ازوست:
من از اهل وفا نه بندهء این در نه آخر خود
یکی زاهل هوس پندارم ای دربان و در بگشا.
*
ای باغبان که گفتی باغ گلم خزان شد
اکنون بیا و بامن بگذار این خزان را.
*
گفتی بی من چه حال داری
کس بی تو بگو چه حال دارد.
*
همدمت این دم بت سیمین تنم
آسمان گویا نمیداند منم.
پیش گلها عزت خواریم نیست
میکنم دل خوش که مرغ گلشنم.
*
همیگوئی غمش دردل نهان دار
نصیحت گو نمیگوئی دلت کو.
*
گفتی که بگویمت که چون است دلم
خون از ستم سپهر دون است دلم.
خونست دلم دلم ز محنت چون است
چو نست دلم ز غصه خون است دلم.
(مجمع الفصحا ج2 ص579).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر