«لغت نامه دهخدا»
[تَ اَ تَ] (مص مرکب)تسعیر. تأریث. توقید. ایقاد. تسجیر. استیقاد. اشعال. اثقاب. تثقیب. تأریش. ایراء. توریه. تشعیل. الهاب. اضرام. تلهیب. تأجیج. روشن کردن. و رجوع به افروختن شود. || مجازاً، فتنه انگیختن و سبب جنگ و دشمنی شدن : میان دو تن آتش افروختن نه عقل است و خود در میان سوختن. سعدی.