باز دیدار آمدن

«لغت نامه دهخدا»

[زِ مَ دَ] (مص مرکب)پدید آمدن. بادید آمدن. ظاهر شدن. پیدا شدن. دوباره بچشم خوردن : ابواب عدلی که مسدود بود منفتح شد و اسباب رفاهیتی که منصرم بود، باز دیدار آمد. (المضاف الی بدایع الازمان فی وقایع کرمان ص29، 30).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر