بازغ

«لغت نامه دهخدا»

[زِ] (ع ص) طلوع کننده. (آنندراج). طالع شونده. روشن. (غیاث اللغات). درخشان. تابان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تابنده. برآینده. ج، بَوازِغ. درخشنده. نورگسترنده :
زآنکه بینایی که نورش بازغ است
از عصا و از عصاکش فارغ است.مولوی.
شاه آن دان کو ز شاهی فارغ است
بر مه و خورشید نورش بازغ است.مولوی.
از سیاهی و سپیدی فارغ است
نور ماهش بر دل و جان بازغ است.مولوی.
عارفا تو از معرف فارغی
چون همی بینی که نور بازغی.مولوی.
پس ز جالینوس و عالم فارغ اند
همچو ماه اندر فلک ها بازغ اند.مولوی.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر