«لغت نامه دهخدا»
[نِ شَ تَ / تِ] (ن مف مرکب)متقاعد. (لغات مصوبهء فرهنگستان). کسی که بر اثر مدتی کار مداوم در سنین پیری از خدمت دولت معاف میشود ولی حقوقی دریافت میکند. رجوع به بازنشستگی شود. || خاموش. فرونشسته. منطفی : شمع فلک با هزار مشعل انجم پیش وجودت چراغ بازنشسته است. سعدی (طیبات).