بازی کن

«لغت نامه دهخدا»

[کُ] (نف مرکب) بازی کننده. لاهی :
بازی کن و چابک و طرب ساز
مالیده سرین و گردن افراز.نظامی.
به چهر آفتابی به تن گلبنی
به عقل خردمند بازی کنی.سعدی (بوستان).
|| در تداول امروز آنکه نقشی در تآتر و سینما، بر عهده دارد. و رجوع به بازیگر و بازی کردن و بازی کننده شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر