باژ نهادن

«لغت نامه دهخدا»

[نِ / نَ دَ] (مص مرکب) باج بر گردن کسی گذاشتن. تحمیل باج کردن بر :چون کار قباد به آخر رسید انوشیروان بر تخت مملکت بنشست و عدل آغاز کرد و باژ و ساو بر خلق نهاد و بر دشمنان. (ترجمهء طبری بلعمی).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر