باسره

«لغت نامه دهخدا»

[سَ رَ / رِ](1) (اِ) کشتزار. (فرهنگ اوبهی). کشت و زراعت. (برهان قاطع). باسرم. (از انجمن آرای ناصری). زمین کشتزار. (شرفنامهء منیری). کشت. زراعت. (ناظم الاطباء). کشتزار. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192) :
پیوسته کشتزار امیدش ز آب کام
سیراب باد تا که بود نام باسره.
شمس فخری. (از شعوری و جهانگیری).
و رجوع به باسرم شود. || تاریخ خوان و قصه گوی. (فرهنگ شعوری). باستره.
(سانسکریت)
(1) - Vasudeva.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر