«لغت نامه دهخدا»
[سَ بِ جَ رَ تَ] (مص مرکب) کنایه از هم خانه شدن با مردم بدخو و معارض شدن با هرزه گو باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (هفت قلزم). هم خانهء بدان شدن. با هرزه گویان معارض شدن. (رشیدی). نوعی از تعذیب مجرمان که با سگ در یک جوال کرده می بندند. و کنایه از همخانه شدن با مردم بد. (غیاث اللغات) : گفتم که در آن ریش دوم، عقلم گفت باسگ به جوال درنشاید رفتن. خجندی (از فرهنگ ضیاء). || عذاب و رنج کشیدن. (رشیدی).