«لغت نامه دهخدا»
(حامص)(1) ریشهء فعل باشیدن. بقاء. ماندن. حیات : آدمی و حیوان و نباتات و میوه و غیره هم چون پخت و بکمال رسید دیگر او را باش نماند و بقا نماند. (بهاءالدین ولد). و رجوع به باش کردن شود. || (حامص) توقف. اقامت. در جایگاهی ماندن. قرار گرفتن. سکونت گزیدن : مر سگی را لقمهء نانی ز در چون رسد بر در همی بندد کمر هم بر آن در باشدش باش و قرار کفر دارد کرد غیری اختیار.مولوی. || باش در ترکیب «لولی باش»(2) که در شاهد ذیل آمده است، ظاهراً لهجه یا تحریفی از «وش» پساوند مشابهت و همانندی است : اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوند شکل هر جانشین یاوه رو را اسیر کند. (کتاب المعارف). || امر به باشیدن. رجوع به باشیدن شود. (1) - صورت (امر) را برخی مصدر دوم فعل میدانند چنانکه گفتگوی (گفت و گوی)، جستجوی و مانند اینها را اسم مصدر مرکب از مصدر مرخم و مصدر دوم مینامند و بنابر این صورت مزبور مانند شاهد بالا ممکن است بمعنی مصدر یا اسم مصدر بکار رود. (2) - لولی + باش (ص مرکب) اگر محرف «وش» نباشد.