باشش

«لغت نامه دهخدا»

[شِ] (اِمص) اسم از بودن و باشیدن. (یادداشت مؤلف)(1). بودباش. (ناظم الاطباء). وجود. موجودیت. (یادداشت مؤلف). || ترجمهء سکنی. (آنندراج) (هفت قلزم). سکونت. اقامت. (ناظم الاطباء). سکنی. (منتهی الارب). مکان. مأوی. منزل. مقر. مستقر. مقام. (یادداشت مؤلف). مأوی؛ جایی که شب و روز باشش در آن کنند. مسکن؛ جای باشش. مَقیظ؛ جای باشش در تابستان. دمنه؛ آثار باشش مردم. (منتهی الارب). مغنی؛ جای باشش. خانهء باشش. (زمخشری) : و چون در شهور سنهء ست و ثلاثین و خمسمائه البتکین از گورخان والی بخارا شد و جای باشش خود آنجا ساخت. (تاریخ بخارای محمد بن زفر). هم در این سال بفرمود تا حصار را آبادان کردند و جای باشش خود آنجا ساخت. (تاریخ بخارای محمد بن زفر). و این حصار جای باشش پادشاهان و امیران و سرهنگان بوده است. (تاریخ بخارای نرشخی ص30). بفرمود تا حصار را آبادان کردند و جای باشش خود آنجا ساخت. (تاریخ بخارای نرشخی ص 30).
(1) - از باش + ش علامت اسم مصدر.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر