«لغت نامه دهخدا»
(ص مرکب) باژگون. معکوس. مقلوب. (شعوری ورق 180). واژگون. واژگونه. معکوس. وارونه. (ناظم الاطباء) : خاک پایت را زحل از دیده بر سر مینهد آری آری هست دایم کار هندو باشگون. رکن الدین بکرانی (از شعوری). و رجوع به باشگونه و باژگونه و وارونه و وارون شود.