باشنده

«لغت نامه دهخدا»

(شَ دَ / دِ) (نف) نعت فاعلی از باشیدن. || اهل. (صراح اللغه). قاطن. (منتهی الارب). ساکن. (صراح اللغه) (آنندراج). مقیم. (ناظم الاطباء). ج، باشندگان : و نجیب الدوله افغان یوسف زی با پانزده هزار سوار افغان که باشندهء هندوستان بود پس از ورود شاه درانی به نزدیکی دهلی خدمت شاه درانی آمده... (مجمل التواریخ گلستانه). و رجوع به باشندگان شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر