آتش خوار

«لغت نامه دهخدا»

[تَ خوا / خا] (اِ مرکب)آتش خواره. شترمرغ. نعامه.(1) ظلیم. اشترمرغ. || (نف مرکب) مجازاً، سخت ستمکار :
ببَرَد آب عالم ابرار
مدحت پادشاه آتش خوار.سنائی.
در بعض فرهنگها معنی سمندر نیز به این کلمه داده و دو بیت ذیل را شاهد آورده اند :
خسرو است و سوز دل وز ذوق عالم بیخبر
مرغ آتش خواره کی لذت شناسد دانه را.
امیرخسرو دهلوی.
مرغ آتش خواره جز اخگر نخواهد دانه را.
عرفی.
و این سهوی است، چه سمندر مرغ نیست و مراد این دو شاعر از مرغ آتش خوار و آتش خواره همان نعامه و ظلیم است.
(1) - در امثلهء ذیل اشاراتی به نام و آتشخواری این مرغ شده است :
هرکه او را بستاید بنسوزد دهنش
ور دهان پر کند از آتش مانند ظلیم. فرخی.
کامران باش و می لعل خور و دشمن را
گو همی خور شب و روز آتش سوزان چو ظلیم.
فرخی.
انتقام تو نه آن اخگر اخترسوز است
که در امعای شترمرغ پذیرد تحلیل. انوری.
غم گرچه ناخوش است دل من بدان خوش است
کار غم و دلم چو شترمرغ و آتش است.
کمال اسماعیل.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر