بافی

«لغت نامه دهخدا»

(حامص) مخفف بافیدن صورت دیگر از بافتن. در ترکیبات چون: گیس بافی، گیسوبافی. و نیز رجوع بشواهد بعد شود. || (اِ) بمعنی محل بافتن چون پارچه بافی. اما در هر دو معنی جز در ترکیب بکار نرود و جداگانه مورد استعمال ندارد. در ترکیبات افادهء دو معنی کند، نخست معنای مصدری بافتن و دیگر معنای محل و موضع بافتن: بوریابافی. پارچه بافی. پیچه بافی. جاجیم بافی. جوراب بافی. چلواربافی. حریربافی. حصیربافی. دست بافی. روبنده بافی. ریسمان بافی. زنبیل بافی. زیلوبافی. سبدبافی. فرش بافی. شعربافی. شال بافی. قالی بافی. قیطان بافی. کانوابافی. کرباس بافی. گلیم بافی. گونی بافی. گیوه بافی. || و در شواهد زیر بمعنی بهم کردن، ساختن و گفتن است: خیال بافی. دروغ بافی. عرفان بافی. فلسفه بافی. منفی بافی. و رجوع به بافتن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر