بدمذهب

«لغت نامه دهخدا»

[بَ مَ هَ] (ص مرکب)(1) بدکیش و بدآیین و بددین و ملحد و بت پرست. (از ناظم الاطباء). زندیق. (زمخشری) :
گیتی از بدمذهبان خالی شد و آسوده گشت
تا تو رسم نیک تر آوردی اندر روزگار.
فرخی.
بدین دولت جهان خالی شد از کفار بد مذهب
بدین دولت خلیفه بازگسترده ست شادروان.
فرخی.
بدین دولت همی باشد دل بدمذهبان غمگین
بدین دولت همی گردد روان مصطفی شادان.
فرخی.
(1) - عوام بدمصب گویند. (یادداشت مؤلف).
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر