«لغت نامه دهخدا»
[بَ تَ / تِ] (ن مف مرکب)برپیخته. برپیچیده : شاه اسب عقل انگیخته دست فلک بربیخته هم خون دشمن ریخته هم ملک آبا داشته. خاقانی. رجوع به برپیخته شود.