«لغت نامه دهخدا»
[بَ تَ] (مص مرکب) تشکیل دادن. بنیاد کردن. || اقامه کردن. قائم کردن. برپا ساختن. - برپا داشتن نماز؛ اقامهء نماز : آن جماعتی که ما در روی زمین صاحب تمکین ساختیم ایشان را، نماز را برپا داشتند. (تاریخ بیهقی ص314).