«لغت نامه دهخدا»
[بَ کَ دَ] (مص مرکب)برپا کردن. اقامه کردن. اقامه. (تاج المصادر) : آن جهود سگ ببین چه رای کرد پهلوی آتش بتی برپای کرد.مولوی. بر او پادشا حکم برپای کرد دو سالش بمصر اندرون جای کرد. شمسی (یوسف و زلیخا). || نصب کردن. منصوب کردن. گماردن : سپه را بدان شارسان جای کرد یکی پیشرو جست و برپای کرد.فردوسی.