«لغت نامه دهخدا»
[بَ دَ دَ] (مص مرکب) دراندن : زهرهء دشمنان بروز نبرد بردرانی چو شیر سینهء رنگ.فرخی. بردران ای دل تو ایشان را مایست پوستشان برکن کشان جز پوست نیست. مولوی. رجوع به دراندن شود.