«لغت نامه دهخدا»
[بَ تَ] (مص مرکب) دوختن در تمام معانی. - چشم کسی بردوختن؛ اغفال کردن وی : او چه کرد آنجا که تو آموختی چشم ما از مکر خود بردوختی.مولوی. - دیده بردوختن؛ چشم پوشیدن. نظر برگرفتن : بردوخته ام دیده چو باز از همه عالم تا دیدهء من بر رخ زیبای تو باز است.حافظ.