«لغت نامه دهخدا»
[بُ دَ] (ع اِ) یکی برد. و آن جامهء خط دار است. ج، اَبراد، اَبْرُد، بُرود. (از منتهی الارب). واحد برد به معنی جامهء مخطط. (از اقرب الموارد). || گلیم سیاه چهارگوشه که عرب آنرا در خود پیچند. ج، بُرْد. (منتهی الارب). گلیم خط جرد. (مهذب الاسماء)(1). و رجوع به بُرْد شود. || هما فی برده اخماس؛ در حق آن دو کس گویند که باهم محبت دارند و هر دو یک کار کنند. (منتهی الارب). - برده الضأن؛ نوعی از لبن. (منتهی الارب). (1) - ن ل: گلیم خرد.