برستیزیدن

«لغت نامه دهخدا»

[بَ سِ دَ] (مص مرکب)ستیزیدن. خصومت کردن. لجاجت کردن :
مزن زن را ولی چون برستیزد
چنانش زن که هرگز برنخیزد.نظامی.
و گر با جوش گرمم برستیزد
چنان جوشم کزو جوشن بریزد.نظامی.
|| سرکشی کردن :
هر دود کزین مغاک خیزد
تا یک دو سه نیزه برستیزد.نظامی.
و رجوع به ستیزیدن شود.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر