«لغت نامه دهخدا»
[بَ سَ دَ] (مص مرکب)سنجیدن : نیک و بد بنیوش و برسنجش بمعیار خرد کز خرد برتر بدو جهان سوی من معیار نیست. ناصرخسرو. نخسبم شب که گنجی برنسنجم دری بی قفل دارد کان گنجم.نظامی. و رجوع به سنجیدن شود.