برگذاردن

«لغت نامه دهخدا»

(1) [بَ گُ دَ] (مص مرکب)برگزاردن. انجام دادن. فیصله دادن. برگذراندن. و رجوع به برگذاشتن و برگزاردن شود. || برافراختن. رفعت بخشیدن. درگذرانیدن. برتر بردن. برگذراندن :
خرد پاسبان باشد و نیکخواه
سرش برگذارد ز ابر سیاه.فردوسی.
جهد آن کن که از این کان جهان جان را
برگذاری بخرد زین فلک گردان.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص379).
به دانش گرای ای برادر که دانش
ترا برگذارد ازین چرخ اخضر.ناصرخسرو.
(1) - گذاردن و گزاردن و ترکیبات آنها در نوشتهء قدما دقیق نیست و اغلب شواهد آن دو با هم مشتبه می گردد.
اینستاگرام جدول آنلاین
کانال تلگرام جدول آنلاین

موارد بیشتر