«لغت نامه دهخدا»
[بَ گَ] (ن مف مرکب) مخفف برگردانده. برگردانیده. (فرهنگ فارسی معین). - لب برگردان؛ تاشده به جانب خارج یا درون. - یقه برگردان؛ یقهء برگردانیده و تاشده بجانب وحشی. || (نف مرکب) برگرداننده. (فرهنگ فارسی معین). - تریاک برگردان؛ برگردانندهء تریاک. - سیل برگردان؛ سد که جلوگیری از نفوذ سیل کند. - عکس برگردان؛ برگردانندهء عکس. کاغذی که بر روی آن عکسهای رنگی (بطور معکوس) چسبانیده شده باشد و چون آن را روی کاغذ دیگر نهند و اندکی نمناک سازند آن عکس بر صفحهء دوم منعکس گردد. || (اِ مرکب) کاغذ نازکی که یک روی آن به رنگ سیاه، بنفش یا آبی است و آنرا برای رونوشت برداشتن با دست در میان کاغذهای سفید گذارند. کاغذ کپیه. کاغذ کاربن. || در اصطلاح شعری، بیت یا مصراعی که در ترجیع بند یا تصنیف پس از چند بیت مرتباً تکرار شود. (فرهنگ فارسی معین). || (اِمص مرکب) (اصطلاح موسیقی) گوشه ای در دستگاه شور. || (اصطلاح کشاورزی) عمل زیر و رو کردن خاک مزرعه. || (اصطلاح بانکداری) برداشتن پول است از حساب یک نفر و نهادن آن در حساب دیگری بموجب نوشته ای که به بانک داده شده است، و آن بجای لفظ فرانسهء ویرمان(1) اختیار شده است و پیشتر «انتقال بانکی» گفته می شد. (از یادداشت مرحوم دهخدا). (1) - Virement.